۱۳۹۵ آبان ۱۰, دوشنبه

مثلِ سرمه


همچون آن سرمه که دختِ خوبروی
هم به سانِ گـَرد بردارد از اوی:

گرچه هر روز اندکی برداردش
به‌افدم روزی به پایان آردش.

--
افدُم (شکلِ دیگر: آفدُم) یعنی فرجام و عاقبت. شعر از رودکی است، و در مصراعِ چهارم ظاهراً باید خواند بافدُم.

۱۳۹۵ آبان ۸, شنبه

بدیهیات در حقوقِ متهم و انتظاراتِ جامعه


اتهام‌های آقای سعید طوسی چیزی نیست که، حتی از نظرِ‌ کسی که فقط اخبارِ رسمیِ جمهوری اسلامی را پیگیری می‌کند، پنهان مانده باشد: مثلاً در خبرِ خبرگزاری فارس از نشستِ خبریِ سخنگوی قوّه‌ی قضائیه نامِ ایشان عیناً آمده است و دست‌کم از "تشویق به فساد" صحبت شده است. موضوع مخفی نیست، یا دیگر مخفی نیست. در موردِ بعضی جرائمِ خاص هم حکمِ‌ شرع البته مشخص است.

اتهام‌ها مهیب است، و واکنش‌ها طبیعی است که شدید باشد. اما کاش این هم روشن باشد که طبیعی‌بودنِ چیزی به این معنا نیست که مُجاز هم هست. حتی برخی فرهیختگان و کتاب‌خوانان هم می‌شنویم که از اتهامْ چونان امرِ درمحکمه‌اثبات‌شده صحبت می‌کنند، و (حتی شاید بدتر) می‌بینیم که در رسانه‌های مکتوب هم از "قاری متجاوز" می‌گویند. متجاوز خواندنِ آقای طوسی حاکی است از به‌رسمیت‌نشناختنِ حقوقِ متهم. کسی که دیگری را به صِرفِ اتهام (یا به صرفِ متهم‌بودن و در جناحِ‌مقابل‌بودن) مجرم می‌خوانَد، هیچ تعجب نمی‌کنم که خود اگر در مسندِ قدرت باشد مخالفان‌اش را بی‌محاکمه محبوس کند.

دوباره: به خودمان این توصیه‌ی قدیمی را یادآوری کنیم که دشمنی با گروهیْ ما را بر آن ندارد که از عدالت دور شویم.

قاعدتاً باید این هم روشن باشد که رسیدگی به چنین اتهام‌هایی باید طوری باشد که وجدانِ جامعه را مجاب کند (حتی اگر منتشرکننده‌ی اولیه یا اصلی یا مهمِ اتهام‌ها رسانه‌ای باشد که آشکارا با حکومتِ ایران دشمنی داشته باشد و مجری‌اش آن‌قدر شرافتِ حرفه‌ای نداشته باشد که وقتی به کسی تلفن می‌کند بگوید که از کجا است). 

۱۳۹۵ مهر ۳۰, جمعه

پذیرفتنِ طنّازانه‌ی اتهامِ انتحال


نه: این مطلبی درباره‌ی وضعیتِ حکمت و فلسفه در ایران نیست!

خانمِ ملانیا ترامپ (همسرِ آقای دانلد ترامپ، کاندیدای جمهوری‌خواهِ ریاست‌جمهوریِ ایالاتِ متحده) چند ماه پیش سخنرانی کرد، و فوراً معلوم شد که متنِ صحبتِ ایشان حاویِ جمله‌هایی است بسیار شبیه به جمله‌هایی از یک سخنرانیِ خانمِ‌ میشل اوباما (همسرِ رئیس‌جمهورِ فعلی) در سالِ ۲۰۰۸. 

سخنرانی‌نویسِ خانمِ ترامپ توضیح داد و عذرخواهی کرد.

در میهمانیِ دیشبْ هر دو کاندیدای مهمِ ریاست‌جمهوری حاضر بوده‌اند، و آقای ترامپ گفته است: "... می‌دانید که رئیس‌جمهور از من خواسته است که دیگر نِق نزنم، اما واقعاً باید بگویم که رسانه‌ها امسال جانبدارانه‌تر از همیشه‌اند. دلیل می‌خواهید؟ میشل اوباما سخنرانی می‌کند، و همه دوست‌اش دارند. معرکه است. فکر می‌کنند که او بسیار درخشان است. ملانیا همسرِ من دقیقاً همان سخنرانی را انجام می‌دهد، و همه از او انتقاد می‌‌کنند! و من این را نمی‌فهمم. نمی‌‌دانم چرا."

۱۳۹۵ مهر ۲۹, پنجشنبه

اما صِرفِ شهرتْ شخص را مهدور نمی‌کند


تصورِ من این است که نامه‌ی عاشقانه علی‌الاصول چیزی است خصوصی. یا، دست‌کم در نبودِ اطلاعی موثّق یا استنتاجی قابلِ اعتماد در این مورد که نویسنده راضی بوده که دیگران هم بخوانندش،‌ به نظرم فرض را باید بر این گذاشت که انتشارش مجاز نیست. جوابِ اعتراض به انتشارِ نامه یا نامه‌های فروغ فرخزاد این نیست که شاعرِ مهمِ روزگارِ ما میراثِ فرهنگیِ همه‌ی ما است: اینکه کسی محبوب و مشهور باشد جوازِ نقضِ حریمِ‌ خصوصی‌اش نیست. تا آنجا که در تصورِ من می‌گنجد، تنها جوابِ مقبول به چنان اعتراضی می‌تواند این باشد که مدارکی به‌دست دهند که نشان‌ دهد نویسنده راضی بوده است.

جنابِ آقای ابراهیم گلستان اندیشمند و هنرور و بلندطبع است و نثرِ فارسی‌اش درخشان است؛ اما آگاهی از شأنِ ایشان نباید باعث شود فراموش کنیم که افراد، حتی اگر پنجاه سال از مرگ‌شان گذشته باشد، حقوقی دارند، از جمله اینکه نامه‌‌های خصوصی‌شان بدونِ رضایت‌شان منتشر نشود. کاش آقای گلستان به جامعه خبر دهند که می‌دانند نویسنده به انتشارِ این نامه‌ها راضی بوده (یا توضیح دهند که، با شناخت‌شان از نویسنده، شواهدِ محکمی دارند که به انتشارِ اینها رضایت می‌داده).
--

قاعدتاً باید روشن باشد که مبنای استدلالِ من کاری به این ندارد که آنچه منتشر می‌شود نامه یا نامه‌ی عاشقانه باشد، یا محتوایش را عرف بپسندد یا نپسندد: آنچه در اینجا مدخلیت دارد رضایتِ نویسنده است. یک حالتِ افراطی (مستقل از بحثِ نامه‌های فروغ) این است که بدانیم که خالقِ اثر اصلاً به‌‌صراحت خواسته بوده است که اثرش منتشر نشود. اینکه قصر هوش‌رُبا است باعث نمی‌شود که کسی مجاز باشد که، بر رغمِ تأکیدِ نویسنده، منتشرش کند. این هم قاعدتاً باید روشن باشد که این بحث مربوط می‌شود به حقوقِ اشخاص از آن حیث که شهروند هستند، نه مقامات وقتی که با حوزه‌ی مسؤولیت‌شان سروکار داریم.

۱۳۹۵ مهر ۲۲, پنجشنبه

One more cup of coffee, Dylan


قبلاً پیش نیامده بود که خبرِ هیچ جایزه‌ی نوبلی هیجان‌زده‌ام کرده باشد.

سنّ‌ام به این قدّ نمی‌دهد که خبرِ جایزه‌های ۱۹۵۰ و ۱۹۵۷ و ۱۹۶۴ را همان موقع خوانده یا شنیده باشم.

۱۳۹۵ مهر ۱۵, پنجشنبه

از عقلِ سلیم تا سواد


بی‌بی‌سی فارسی در مطلبی با عنوانِ "اثر نقاش هلندی که میلیون‌ها پوند به فروش رسیده بود ‍‍'جعلی' است" نوشته است:

موسسه حراج ساتبیز لندن اعلام کرد که یکی از تابلوهای فرانس هالس، نقاش برجسته هلندی که حدود ۸ میلیون و پانصدهزار پوند به فروش رسیده بود "جعلی" است.

احتمالاً عقلِ سلیم کفایت می‌کند برای اینکه تعجب کنیم از اینکه مؤسسه‌‌ای گفته باشد که یکی از تابلوهای هالس جعلی است، و محصوربودنِ واژه‌ی "جعلی" در علائمِ نقلِ قول هم کمکی به شگفتی‌زدایی نمی‌کند. خودِ عنوانِ بی‌بی‌سی فارسی هم تعجب‌آور است: هلندی‌بودنِ نقاشِ این اثرِ جعلی را از کجا فهمیده‌اند؟ در ادامه‌ی خبر چیزی در این مورد نمی‌خوانیم که نقاشِ این تابلوی جعلی کیست؛ پس چرا عنوان می‌گوید "اثرِ نقاشِ هلندی"؟

نمی‌دانم نویسندگانِ بی‌بی‌سی فارسی و ویراستارانِ این وبگاه (اگر که ویراستاری داشته باشد) با چه ضوابطی انتخاب شده‌اند و چه درسی خوانده‌اند و چه سابقه‌ای در کار دارند؛ اما به‌نظر می‌رسد که این افراد در اوجِ مهارت و دانایی نباشند. شاید لازم نباشد به اصلِ خبرِ بی‌بی‌سی (ی انگلیسی) نگاه کنیم تا برایمان روشن بشود که آنچه در غیرِ معنای واقعی به‌کار رفته و علامت‌های نقلِ قول قرار است این غیرواقعی‌بودن را نشان دهد این است که تابلو اثرِ هالس است، نه اینکه تابلو جعلی است.

فارسی‌نویسی، چند نسل بعد از مسعود فرزاد.

۱۳۹۵ مهر ۱۱, یکشنبه

کوتاه‌اش می‌کنم اگر/وقتی فرصت شد


در ۱۷۵۱ هیوم در نامه‌ای نوشت:

 معتقدم که جستارهای فلسفی حاویِ هر چیزِ مهمی مربوط به فهم است که در رساله با آن مواجه می‌شدید؛ و شما را نصیحت می‌کنم که این دومی را نخوانید. با کوتاه‌کردن و ساده‌کردنِ مباحث، حقیقتاً کامل‌ترشان کرده‌ام. Addo dum minuo. اصولِ فلسفی در هر دو یکی‌اند: اما شورِ جوانی و نوآوریْ مرا به انحرافِ انتشارِ عجولانه کشانْد. کاری چنان پُردامنه،‌ طراحی‌شده پیش از آنکه بیست‌ویک‌ساله باشم، و تألیف‌شده پیش از آنکه بیست‌وپنج،‌ ضرورتاً باید بسیار معیوب باشد. صدها و صدها بار از شتاب‌ام پشیمان شده‌ام.

جمله‌ی لاتین گویا یعنی اضافه می‌کنم،‌ در آن هنگام که اندازه را کاهش می‌دهم. 

می‌دانیم که هیوم با پاسکال آشنا بوده است (مثلاً در فصلِ‌ دهمِ کاوشِ اول ارجاعاتی به پاسکال هست)؛ اما نمی‌دانم آیا این جمله‌ی میانه‌ی قرنِ هفدهم‌اش را هم خوانده بوده یا نه:

Je n'ai fait celle-ci plus longue, que parce que je n'ai pas eu le loisir de la faire plus courte

که یعنی این را خیلی طولانی کرده‌ام،‌ صرفاً چون فراغتِ کوتاه‌ترکردن‌اش را نداشته‌ام. اصلاً نمی‌دانم که آیا این جمله در قرنِ هجدهم هم مشهور بوده یا نه.


کاوشی در خصوصِ فهمِ بشری ابتدائاً در مجلّدی با عنوانِ جستارهای فلسفی در خصوصِ فهمِ بشری منتشر شده بوده است.