۱۳۹۵ خرداد ۹, یکشنبه

اشمئزاز


یک نوع شخصیتِ ضعیف هست که داشتن‌اش باعث می‌شود آقایی وقتی در امریکای شمالی زندگی می‌کند در عکسِ پروفایل‌اش ریش نداشته باشد و وقتی در ایران زندگی می‌کند در عکسِ پروفایل‌اش ریش داشته باشد، بی آنکه در اعتقاداتِ مذهبی‌اش تغییری ایجاد شده باشد. شاید "ریاکاری" و "نان‌ به نرخِ روز خوردن" و "سلطه‌پذیری" و "بی‌ریشه‌بودن" تقریب‌هایی باشند برای توصیفِ چنین شخصیتی. 

اما نوعِ دیگری از شخصیت هست که، به نظرِ من، از این هم مشمئزکننده‌تر است، گرچه شاید در اولی منفعت‌طلبیِ زشتی باشد که نوعاً در دومی نیست. برای توصیفِ این دومی عبارتِ مناسبی نمی‌شناسم. یک مصداقِ بارزش کسی است که،‌ با هر میزان از سواد و ادعا و با هر سابقه‌ای که دارد، حالا در وضعیتی است که دستِ نظامِ جمهوری اسلامی به او نمی‌رسد، یا به‌راحتی نمی‌رسد. و یکی از کارهایی که می‌کند؟‌ روی مبلی می‌نشیند که بخش‌هایی از روکش‌اش پارچه‌‌نوشت‌های عزاداریِ امامِ سومِ شیعه است. لیوانی به دست می‌گیرد از نوعی که نوعاً در آن مسکرات می‌نوشند. لیوان را جلو می‌آورَد و به دوربین نگاه می‌کند، و عکس‌اش را در دسترسِ همگان می‌گذارد.

این آیا اثری هنری است‌؟‌ آیا قرار است مسحورِ زیبایی‌تان بشویم؟ شجاعت‌تان را تحسین کنیم؟ زشتیِ زیادِ عمل به کنار، فرض کنیم سال‌ها است خودتان را مدافع و مروّجِ فمینیسم معرفی کرده‌اید؛ حرکتِ اخیرتان آیا فمینیسم را در ایران به جلو می‌برَد؟ آیا بهانه‌ای برای سرکوب‌اش را از مخالفان‌‌اش می‌گیرد؟ مردمانی در ایران هستند، هزاران هزار، که سالی چند روز بر مصیبت‌ امام‌شان می‌گریند؛ آیا آنان را دارید در خدمتِ هدف‌تان می‌آورید؟ (مضحک است مقایسه‌ی خودتان با هنرمندانِ حرفه‌ایِ طنزپردازی که به هنرمندی و طنزپردازی مشهورند و در جامعه‌ی خودشان زندگی و کار می‌کنند و مسؤولیتِ اعمال‌شان را می‌پذیرند. بگذریم از اینکه جامعه‌ی بازِ آزادشان هم نتیجه‌ی کوشش‌های خودشان و نسل‌های قبلی‌شان است: مانده‌اند و جامعه‌شان را به ایده‌آل‌شان نزدیک‌تر کرده‌اند.)

آقایی را تصور کنید که، به هر دلیلی، از فمینیسم خوش‌اش نمی‌آید یا حتی از فمینیسم و فمینیست‌ها کینه‌ای به دل دارد. حالا تصویرِ ساختگی‌ای از خودش منتشر می‌کند که دارد به یکی از زنانِ پیشروِ فمینیست تعرض می‌کند. انتشارِ این تصویر آیا کمکی خواهد بود به گفت‌وگو؟ و آیا متضمنِ شجاعتی است اگر که آن آقا رفته باشد و در سرزمین‌های تحتِ حاکمیتِ عربستانِ سعودی مشغولِ کار و زندگی باشد؟

من شخصاً به آزادیِ بیان معتقدم، حتی تقریباً بی قید و شرط. با تلقیِ شاید خامِ من از این موضوع، توهین و اهانتِ صریح هم نباید جرم‌انگاری شود. در اینجا فقط سعی کردم نظر و احساس‌ام را بیان کنم، شاید که کسانِ بیشتری اهانتِ زُمُخت به باورهای مردم را زشت و غیرعقلانی بیابند و از این‌جور چیزها کمتر ببینیم.

۱۳۹۵ خرداد ۶, پنجشنبه

ده‌ها نگار بر تابلوهای شهر


در بزرگراهِ چمران به طرفِ جنوب می‌روم، و می‌بینم که تصویرِ بزرگی از نقاشیِ دخترِ با گوشواره‌ای مروارید در جای یک تابلوی تبلیغاتی نشسته است. همین را در ابعادی کوچک‌تر در ضلعِ شرقیِ خیابانِ ولی‌عصر هم می‌بینم (کمی بالاتر از میرداماد)، و نمی‌توانم که ذوق نکنم.

پارسال هم شهر چند روزی پر از تصاویرِ نقاشی‌های کلاسیک و مدرنِ ایرانی و غیرایرانی (و تصاویرِ آثارِ هنریِ دیگر) شده بود، که گاردین هم درباره‌اش گزارشی منتشر کرده بود.

زیباییِ زیادترشده‌ای که به کارِ تقویتِ سوادِ بصریِ شهروندان هم می‌آید. پنهان‌کردنی نیست که، شاید به علّتِ ملاحظاتی ایدئولوژیک در قرونِ اولیه‌ی بعد از ظهورِ اسلام، در فرهنگِ اسلامی به نقاشی و مجسمه‌سازی به اندازه‌ی هنرهای دیگر نپرداخته‌اند. دیدنِ بعضی از این تصویرها کلاسی است برای تقویتِ سوادِ بصریِ ما. 

لابد بعضی انتقادها به این کارِ شهرداری مستدل است، و می‌شود منطق‌شان و قوّتِ تحلیل‌شان و درستیِ مفروضات‌شان را بررسی کرد (اینجا و آنجا می‌توان انواع متفاوتی از انتقاد را دید؛ مسن‌ترها شاید یادشان بیاید که در اوایلِ دهه‌ی هفتادِ خودمان هم می‌شد اعتراض‌هایی شنید، از انواعِ گوناگون، که چرا شهرداری در خیابان‌ها و میدان‌‌ها گل می‌کارد و چرا روزنامه منتشر می‌کند و فرهنگسرا می‌سازد). چیزی که در موردش حیرت‌زده‌ام این است که برخی حضورِ این تصاویرِ تابلوها را مسخره می‌کنند. اگر نظیرِ این را در پاریس یا وین یا دهلی یا سان‌فرانسیسکو یا مکزیکوسیتی دیده بودیم با تحسین تعریف‌اش نمی‌کردیم؟

۱۳۹۵ اردیبهشت ۳۰, پنجشنبه

"بخش اقیانوسیه انجمن فلسفی امریکا"


این‌طور به نظر می‌رسد که در مؤسسه‌ی پژوهشی حکمت و فلسفه‌ی ایران به معرفت‌شناسی زیاد توجه می‌شود. اولین نمونه‌ای که در یادم هست مطلبی بود در وبگاهِ رسمی مؤسسه، که درباره‌اش چیزی منتشر کرده بودم. (آن مطلب را از وبگاه برداشتند، اما هنوز می‌شود مطلبی مشابه را از طریقِ وبگاهِ رسمیِ آقای حجت‌الاسلام دکتر خسروپناه دید.) در همین اواخر هم صحبت از جلسه‌ای بود با حضورِ محققانی که دست‌کم یکی از آنان، به گزارشِ‌ وبگاهِ رسمیِ مؤسسه، "چندین سال است درباره دیدگاه‌های زگزبسکی پژوهش جدی می‌کند".

امروز دیدم که قرار بوده است نشستِ علمی‌ای درباره‌ی آراءِ کیث لِرِر در مؤسسه برگذار شود، و متأسفانه دیر خبردار شدم. یکی از نکاتی که در معرفیِ لرر نوشته‌اند برای من خیلی جالب است: اینکه لرر "رئیس پیشین بخش اقیانوسیه انجمن فلسفی امریکا (APA) و سال‌ها مدیرعامل آن بوده است." بخشِ اقیانوسیه؟ یعنی بخشی مربوط به همان قاره‌ای که استرالیا در آن است؟

انجمنِ فلسفیِ امریکا سه بخش دارد با نام‌هایی جغرافیایی: بخشِ شرقی، بخشِ مرکزی، بخشِ پاسیفیک. این بخشِ اخیر، که لرر چند سالی رئیس‌اش بوده،‌ مربوط می‌شود به ساحلِ پاسیفیک، یعنی ساحلِ اقیانوسِ آرام، یعنی ساحلِ غربیِ امریکا. نقل از توضیحِ مربوط به بخش‌ها:


The Pacific Division was founded in 1924 as an independent society for philosophy on the Pacific coast, but it soon joined its sister divisions, adopted its present moniker, and began to hold annual conferences. 

دیگر عرضی ندارم.

۱۳۹۵ اردیبهشت ۲۷, دوشنبه

هولِ دریای راجرها


این‌جانب به مواضعِ سرکار خانمِ عشرت شایق (که نماینده‌ی دوره‌ی هفتمِ مجلس شورای اسلامی هم بوده‌اند) علاقه‌مندم و اخبارِ مربوط به ایشان را دنبال می‌کنم. 

خبرگزاری فارس در روزِ هفتمِ اردیبهشت چنین نوشته است [نقل با حفظِ املا و رسم‌الخط]:

شایق ادامه داد: آقایان گفتند طبق توافق برجام همه اموال بلوکه‌شده ایران را می‌توانند آزاد کنند، اما این کشتی را هول دادند به دریای راجرها (دزدان دریایی).

همین جمله، با همین املا و توضیحِ در پرانتز، در تاریخِ هشتمِ اردیبهشت در وبگاهِ رسمیِ خانمِ شایق هم با برچسبِ "اخبار مهم" آمده است

اینجا و آنجا گشتم و موردی از کاربردی پیدا نکردم که منطبق با نحوه‌ای باشد که ظاهراً ایشان واژه‌ی roger را به‌کار برده‌اند. حدس می‌زنم (گرچه مطمئن نیستم) که ایشان چیزی نزدیک به Jolly Roger را در نظر داشته‌اند که نامِ عامِ پرچم‌های دزدانِ‌ دریایی است.

۱۳۹۵ اردیبهشت ۲۴, جمعه

در بابِ اینکه همه‌ی خبرها بد نیست


یک. اعتراض به رفتارِ مجریِ یک برنامه‌ی صداوسیمای جمهوری اسلامی. مستقل از اینکه توضیح/عذرخواهیِ پیامدش را مقبول بدانیم یا نه، صِرفِ گستردگیِ اعتراض به نظرِ من اتفاقِ خوبی است، چون که این بار موضوعِ اعتراض (یا دست‌کم موضوعِ اعتراض‌هایی که من اینجا و آنجا دید‌ه‌ام) این نبود که چرا فلان شخصیتِ یک نمایشْ اهلِ فلان شهر است یا فلان شغل را دارد، بلکه این بود که چرا مجری دارد کسی را تحقیر می‌کند.

دو. جنابِ آیت‌الله جوادی‌آملی در دیدارِ نماینده‌ی اولِ تهران در مجلسِ دهم واژه‌ای به‌کار بردند که عجیب می‌نمود. یک روز بعد وبگاهِ اسراء، که گویا وبگاهِ‌ رسمیِ ایشان محسوب می‌شود، توضیحی منتشر کرد. مسؤولیت‌شناسیِ این مؤسسه دلپذیر و آموزنده است. (پارسال هم جنابِ آیت‌الله جعفر سبحانی در موردِ خبری که از ایشان نقل شده بود نامه‌‌ای به رسانه‌ها فرستادند، با امضای خودشان.)

سه. سخنگوی قوه‌ی قضائیه اعلام کرد که علّتِ مرگِ مهرداد اولادی "مصرف مواد و الکل" بوده است. مرگِ جوانِ محبوبِ ورزشکار چیزی نیست که غصه‌اش به این راحتی برود؛ اما باعثِ خوشحالی است که مقامی رسمی وجودِ برخی آسیب‌های گاه‌انکارشده را به رسمیت می‌شناسد.

چهار. خبرهایی منتشر شده بود که برخی مسؤولان در بیمه‌ی ایران حقوق‌های چندصدمیلیونی دارند. چند روز بعد رئیس‌کلّ این سازمان استعفا کرد. من طبعاً نمی‌دانم اصلِ خبرِ آن حقوق‌ها چقدر صحّت دارد و غیره؛ اما به هر حال خوشحال‌ام که می‌بینم مدیری بابتِ چنین مسأله‌ای استعفا می‌کند. 

پنج. شماره‌ی اخیرِ ماهنامه‌ی زنان امروز نوشته‌ی تازه‌ای از پرستو دوکوهکی را منتشر کرده است. بازگشتِ روزنامه‌نگارِ تیزبین به فعالیتِ رسمیِ چاپیِ مطبوعاتی مبارک است.

۱۳۹۵ اردیبهشت ۱۷, جمعه

کلاس‌ها هفت‌ونیم شروع می‌شود


دارد لطفاً می‌رسانَدم. به چپ هم که نگاه نکنم مصراعِ شیخ در ذهن‌ام می‌گردد: اینک علی‌الصباح نظر بر جمالِ دوست.