۱۳۹۴ اردیبهشت ۱۰, پنجشنبه

اولیاءِ دانشگاهِ تهران و احترام به افکارِ عمومی



شاید هنوز یادمان نرفته باشد که اواسطِ پاییزِ پارسال آقای دکتر محمود خاتمی متهم شدند به چندین مورد انتحال. اینجا و آنجا، و نیز در بعضی مطالبِ همین وبلاگ، می‌شود در موردِ جزئیاتِ اتهام‌ها چیزهایی دید.

غرض از این نوشته یادآوریِ این است که از انتشارِ بیانیه‌ی رسمیِ دانشگاهِ تهران در موردِ "شایعاتی مبنی بر عدم رعایت امانت داری علمی از سوی یکی از اعضای هیأت علمی"اش پنج ماه گذشته است. دانشگاه وعده داده بود که با سرعت و جدیت به موضوع رسیدگی خواهد کرد؛ هنوز رسماً توضیحِ دیگری نداده است، یا من ندیده‌ام. کاشِ عجالةً توضیحی بشنویم در موردِ میزانِ دشواری و وقت‌گیریِ بررسیِ این اتهاماتِ مشخص. 

طبقِ آنچه در وبگاهِ رسمیِ دانشگاهِ تهران می‌شود دید، آقای دکتر خاتمی هنوز در گروهِ فلسفه‌ی آن دانشگاه استادتمام هستند. مایل‌ام تکرار کنم که، تا جایی که من دیده‌ام، از بینِ کسانی که با اسمِ خودشان در موردِ این ماجرا چیزی منتشر کرده‌اند کسی نیست که مطالبه‌اش مستقیماً اخراجِ آقای دکتر خاتمی باشد؛ مطالبه، بررسیِ اتهام و برخوردِ قانونی و شفاف است. 

در ضمن، یکی دیگر از نشریاتِ علمیِ خارجی‌ای که مقاله‌ای را به نامِ آقای دکتر خاتمی منتشر کرده بود مقاله را از وبگاهِ رسمی‌اش برداشته است. توضیحاتِ مفصلِ سردبیرِ این نشریه خواندنی است.


۱۳۹۴ اردیبهشت ۸, سه‌شنبه

هذا یومٌ عصیبٌ



این را لوط می‌گوید (۱۱:۷۷)، وقتی که همشهریان‌اش هجوم آورده‌اند.

بعضی روزها روزهای سختی‌اند. 

و به روایتِ لوقا (۶:۴)، عیسی بن مریم گفته است که پیامبر در هیچ جا بی‌ارج نیست مگر در شهرِ خودش، بینِ خویشانِ خودش، در خانه‌ی خودش.

۱۳۹۴ اردیبهشت ۵, شنبه

چشمانْش وصفِ جادو



تفسیرِ الکشاف را می‌خوانم.

در توضیحِ بخشی از آیه‌ی صدوشانزدهمِ النحل (و لا تقولوا لِما تَصِف ألسنتکمُ الکَذِبَ)، زمخشری این بحث را پیش می‌کشد که وصفِ کذب با زبان به چه معنا است. و شعری عربی را شاهد می‌آورَد:

وجهها یصف الجمال
و عینها تصف السحر.

در ادامه هم ارجاعی می‌دهد به ۱۲:۱۸ و توضیحی می‌دهد در موردِ تعبیری از کتاب  که فهم‌اش برایم دشوار بوده است.

به اواخرِ جلدِ دوم رسیده‌ام (یعنی بیش از هزاروپانصد صفحه پیش رفته‌ام)، و هنوز مثلِ صفحاتِ شرحِ البقرة و آل‌عمران لذیذ است.

--
* سوادِ عربیِ من به خواندنِ اصلِ عربی قدّ نمی‌دهد؛ ترجمه‌ی فارسیِ مسعود انصاری را می‌خوانم (چهار جلد، انتشارات ققنوس، ۱۳۸۹). ترجمه‌ی سطرِ دوم که در عنوان آمده از آقای انصاری نیست.