۱۳۹۲ آبان ۲, پنجشنبه

در جست‌وجوی شغل



از وقتی که در پژوهشگاه دانش‌های بنیادی کار نمی‌کنم چند جا درس داده‌ام، اما باید یا بیشتر درس بدهم یا کارِ دیگری هم پیدا کنم. (با توجه به اینکه به هیچ صورت در گزینشِ عقیدتی-سیاسی شرکت نمی‌کنم، ظاهراً به‌دست‌آوردنِ شغلِ آکادمیک فعلاً منتفی است.) بعضی از مشخصاتِ حرفه‌ای مرا می‌شود در صفحه‌ام در وبگاهِ مؤسسه‌ی پنجره حکمت دید.

***
شاید کارفرمایانِ بالقوه بخواهند با نگاه به این وبلاگ اطلاعاتِ بیشتری درباره‌ام پیدا کنند و بخواهند به نظرهای خوانندگان هم نگاهی کنند؛ به نظرم رسید که احتمالاً به‌کلّی خالی از فایده نباشد که سیاهه‌ای از چیزهایی عرضه کنم که نظرنویسانِ ناشناس درباره‌ی این وبلاگ‌نویس مطرح کرده‌اند (بابت هرگونه ازقلم‌افتادگی پوزش می‌خواهم). مطابقِ افشاگری‌ها، این‌جانب:

  • در وزارتِ اطلاعات کار می‌کنم.
  • بازجوی یک بازداشتگاهِ مخفیِ سپاه هستم.
  • به خواستِ حکومتِ جمهوری اسلامی بوده که در نقدِ جنبشِ سبز مطلب نوشته‌ام.
  • نزدیکی به حکومت باعث شده که، علی‌رغمِ بعضی مطالب وبلاگ‌ام، با من برخوردی نشود.
  • منطق و استدلال بلد نیستم.
  • در ریاضیات بی‌سوادم.
  • در فلسفه کم‌سواد یا بی‌سوادم،‌ و این مخصوصاً در مقایسه با بقیه‌ی فلسفه‌کاران ایرانی آشکارتر می‌شود.
  • به زنان چونان شیء نگاه می‌کنم.
  • از دانشجویان‌ام سوءاستفاده‌ی جنسی کرده‌ام.
  • فسادِ اخلاقی‌ام باعث شده مرا از پژوهشگاه دانش‌های بنیادی اخراج کنند. (یک بار هم برای فرار از اخراج بود که مطلبی در نقدِ خانمِ فرح دیبا نوشتم.)
  • پنجاه‌ساله هستم.
  • هم‌جنس‌گرا هستم.
  • به اتهامِ تجاوزِ جنسی محاکمه شده‌ام و/یا تحتِ تعقیب هستم.
  • در فروپاشیِ چندین خانواده نقش مهمی داشته‌ام.

۱۳۹۲ مهر ۲۰, شنبه

ترجیح



به نظرم اگر بنا بر احمق‌بودن باشد بهتر است احمقی سنّتی بود تا احمقی مدرن.